در اینجا بعضی از تئوریهای معروف در مورد سرطان از جمله اخلاط، لنف، بلاستما، تحریک مزمن و بیماری عفونی را معرفی خواهیم کرد.
تئوری اخلاط:
بقراط ،پدر علم پزشکی، معتقد بود که بدن از 4 خلط( 4 مایع) تشکیل شده است (خون، صفرا، سودا و بلغم).
وقتی اخلاط در تعادل باشند فرد سالم است. اعتقاد بر این بود که هر عدم توازنی در این اخلاط باعث بیماری میشود.
تصور می شد که علت سرطان هم زیادی بلغم در قسمت های مختلف بدن باشد. این تئوری سرطان در طول قرون وسطی برای 1300 سال متداول بود.
در این دوره کالبدشکافی به دلایل مذهبی ممنوع بود، که موجب محدود شدن دانش درباره سرطان شد.
تئوری لنف:
این تئوری تشکیل سرطان بوسیله مایعی بنام لنف را بیان میکند. اعتقاد بر این بود که زندگی حرکت پیوسته مایعاتی مانند خون و لنف در بدن است.
تئوری لنف که در قرن 17 میلادی حمایت می شد این موضوع را مطرح میکند که تومور ها از لنف رشد می کنند و دائما به وسیله خون بیرون ریخته می شوند.
تئوری بلاستما:
در سال 1838 جان مولر، پاتولوژیست آلمانی، اثبات کرد که سرطان منشاء سلولی دارد نه لنفی.
اما او معتقد بود که سلول های سرطانی از سلول های نرمال به وجود نمی آیند. مولر پیشنهاد کرد که سلول های سرطانی از عناصر در حال رشد بلاستما (ما بین بافت های نرمال) ایجاد می شوند.
دانشجوی او، رادولف ورشو ،پاتولوژیست معروف آلمانی، اثبات کرد که همه سلول ها از جمله سلول های سرطانی از سایر سلولها مشتق شده اند.
تئوری تحریک مزمن:
ورشو پیشنهاد داد که تحریک مزمن، دلیل سرطان است اما او به اشتباه اعتقاد داشت که سرطان مانند یک مایع منتشر میشود.
بعداً در دهه 1860 ThierschKarl ، جراح آلمانی، نشان داد که سرطان از طریق متاستاز سلول های بدخیم منتشر میشود نه از طریق مقداری مایع ناشناخته.
تئوری بیماریهای عفونی:
دو پزشک هلندی ، Zacutus Lusitani و Nicholas Tult تقریباً در یک زمان به این نتیجه رسیدند که سرطان مسری است.
این نتیجه بر اساس تجربه ای بود که آنها در خصوص سرطان پستان در اعضایی از همان خانه داشتند.
لوستانی و تالت، تئوری مسری بودن را به ترتیب در سالهای ۱۶۴۹ و ۱۶۵۲ منتشر کردند و پیشنهاد دادند که به منظور جلوگیری از گسترش سرطان، بیماران سرطانی باید ترجیحاً خارج از شهرها ایزوله شوند.